مبارزۀ عدم تشدد از گاندی هند تا گاندی سرحد و سرنوشت باشنده گان آن
نویسنده : مهرالدین مشید نویسنده : مهرالدین مشید

 

 

قسمت چهارم

او تاکید میکرد ،  فردی که به جامعه خدمت می‌کند باید زندگی ساده‌ و بی آلایشی داشته باشد واین ساده زیستی را درآیین برهمایی جاری می‌انگاشت . او این شیوۀ زنده گی را با طرد زنده گی غربی در در زمانی که در افریقای جنوبی زنده گی میکرد ، در پیش گرفت و از آن به عنوان تلاشی برای رسیدن به نقطۀ صفر یاد مینمود . او لباس هایش  راخودش می شست و هدایاتی که مردم برایش تحفه میدادند ، همه را دوباره به صاحبانش باز گرداند . او مجدانه باور داشت ،  فردی که به جامعه خدمت می‌کند باید زندگی ساده‌ یی داشته باشد .

او برای دستیابی به آرامش روانی به نوعی سکوت بودایی علاقه داشت . گاهی ترجیح میداد که برای پیدایی رموز دنیای درون و آرامش باطنی از همه چیز دست بشوید . چنانکه او در 37 سالگی به مدت سه و نیم سال  از خواندن روزنامه‌ها خودداری نمود واظهار می‌داشت که وضعیت نابهنجار جهان وامور جهانی آرامش درونی او را بهم ریخته است . او بعد ازگشت به هند واشتغال به شغل حقوقی باز هم از پوشیدن لباسهای  غربی دست برداشت ؛ اگر چه نشان هایی  از ثروت و موفقیت در زنده گی او آشکار بود  .

او  معتقد بود که هندی ها به جای استفاده از پارچه های "فاستونی" انگلیسی باید خود شان با چرخ نخ ریسی ، پارچه تولید کنند و برای خود لباس بدوزند .  وی با این شیوههای شگفت آور توانست پوزۀ استعمار بریتانیا را در هند به زمین بکوبد .

او با آنکه مذهب برهمنی داشت ؛ اما میگفت که کلام محمد گنجینه عقل است ؛ البته نه تنها برای مسلمانان ؛ بلکه آنرا گنجینه یی برای تمام بشریت می خواند و بعد ها در برابر این پرسش که : آیا یک هندو بودی ؟ چنین پاسخ داد : :آری من یک هندو هستم ، همچنین که یک مسیحی یک مسلمان و یک بودایی و یهودی می ‌باشم  . این سخن بیانگر سعۀ صدر فکری و بزرگ اندیشی او است که تنها برای حقیقت ارج می گذاشت و آنرا در هر جا درهر دین و آیین می جست ؛ زیرا او باور داشت که حقیقت یکی و واحد است و تنها جلوههای آنزا در هر دینی و فلسفه یی میتوان یافت تا زمانی که بتوان به شناخت جلوۀ کامل آن دست یافت .

گاندی میدانست که جوهرۀ ادیان یکی بوده ، هر کدام به نحوی در جستجوی حقیقت بوده ، پاسبان حقیقت اند و از جور بیزار و با داد هم آویز هستند . از همین رو او به همۀ ادیان عشق می ورزید و گویی درهر دین گم شدۀ خویش را جستجو می نمود . او عشق انسان داشتن را در پهنای حقیقتی به جستجو گرفت که مبارزۀ عدم خشونت را در جام دمادم آن به شرب مدام گرفت .

کاندی در سن هفتاد و نه سالگی ؛ درحالیکه در میان جمعیت عازم محل عبادت بود ، هدف گلوله قرارگرفت و از پای در آمد .. قاتلش از ناسیونالیستهای افراطی هندو بود که معتقد بود که روابط گسترده او با پاکستان با اقتدار هندوستان لطمه وارد کرده  است   .

نلسن ماندیلا یکی از رهروان استثنایی گاندی بود و توانست که با مبارزۀ عدم خشونت نظامی تبعیض نژادی افریقای جنوبی را بر اندازد و جا دارد تا در این مقاله به او هم اشاره شود .  ماندیلا درخانۀ یک ارباب زاده شد و در هفت سالگی به مکتب رفت . نام اصلی او "فرو لید" نام داشت ، استادش بر وی نام نلسن را نهاد و بعد از پایان مکتب تحصیلات عالی خود را نیز به پایان رسانید . وی در 27 سالگی به عضویت مقاومت افریقای جنوبی بر ضد تبعیض نژادی در آمد . بعد از انکه مبارزات سیاه پوستان افریقا بر ضد اپارتایت افریقای جنوبی وارد مرحلۀ حساسی گردید و قیام مردم بر ضد دولت اپارتایت نیرومند گردید . دولت دست به سرکوب جنبش مقاومت زد و ماندیلا را به زندان افگند . وی بعد از سپری کردن 27 سال زندان از باز داشت رهایی یافت . اما او زمانیکه در زندان بود ، حامیانش به مقاومت خود علیۀ رژیم حاکم افریقای جنوبی بیشتر شدت بخشیدند و مبارزات آنان وارد جوش وخروش فراوانتر گردید . در دهۀ هشتاد مبارزات مردم افریقا وارد مرحلۀ مهمی گردید و مقاومت مردم سر به اوج ها نهاد  تا آنکه در سال 1983 ششصد سازمان مختلف  در افریقای جنوبی در زیر چتر "نهضت دموکراتیک " افریقا دور هم جمع شده و نلسن ماندیلا را بحیث رهبر خود برگزیدند .

زمانیکه ماندیلا در زندان بود ، "موکوسولیجک" رهبری مقاوت در افریقای جنوبی را بر دست گرفت و با رهبری خرد مندانه و متهورانۀ خود خالیگاۀ مبارزاتی را که با زندانی شدن ماندیلا بوجود آمده بود ، پر نمود . وی در ماۀ می 1985 با جمعی از سیاهان مبارز به مرکز مبارزاتی سیاهان رفت و از سیاهان خواست تا داد و ستد را با سفید پوستان قطع نمایند . در آنزمان بازار در دست سفید پوستان بود . او با این تصمیم گیری لرزه براندام حکومت استبدادی افریقای جنوبی افگند و بعد از این تصمیم صد ها هزار سیاه پوست از خریداری اموال از دوکان ها و فروشگاههای سفید پوستان خود داری کردند . این تصمیم متهورانه و شگفت انگیز بازار سفید پوستان را فلج نمود . بازار زمانی بیشتر به رکود رفت و کساد در آن حاکم شد که لیجک در ماۀ می 1985 بصورت رسمی از سیاه  پوستان در خواست کرد که دیگر اموال مورد نیاز خود را از فروشگاههای سیاه پوستان نخرند . وی در این گردهمایی  از روز 15 می را روز "دی" (دیسسشن به معنای تصمیگیری )  نامگذاری کرد . وی با فریاد بلند گفت که بعد از روز دی یک قوطی گوگرد هم از فروشگاۀ سفید پوستان خریداری نخواهند کرد . جنبش مقاومت چنان نیرومند گردید و تحرک یافت که حتی سفید پوستان نیز به آن پیوستند . چنانکه "جنید چرییت" یک سفید پوست در اوج مقاومت جنبش افریقا به آن پیوست . جنبش مقاومت بصورت تحریم خریداری از فروشگاههای سفید پوستان ادامه یافت تا آنکه ستون فقرات حاکمیت تبعیض نژادی را شکستاند و جنبش مقاومت به رهبری مندیلا در سال 1986 بوسیلۀ رژیم اپارتایت به رسمیت شناخته شد تا انکه مبارزات سیاهان در برابر سفید پوستان قدرت طلت و تمامیت خواه درسال 1994 به موفقیت انجامید و نلسن ماندیلا بحیث اولین رییس جمهور افریقای جنوبی برگزیده شد و در سال 1997 از ریاست جمهوری افریقای جنوبی استعفا نمود و اکنون بحیث رهبر دوست داشتنی  جایگاۀ ویژه یی را در میان مردم  افریقای جنوبی دارد .

افریقای جنوبی زمانی جشن پیروزی خود را تجلیل می نمود که مردم افغانستان با شکست دادن ارتش سرخ  و از هم پاشی شوروی سابق و فرو پاشی دیوار آهنین برلین روز گار دشواری را سپری داشتند . رهبران جهاد چنان به جان هم افتادند و تفنگداران وفا دار به آنان به تاراج وغارت دارایی های شخصی و عامه پرداختند که شاید نظیرچنین چپاول بیرحمانه را کمتر در تاریخ سراغ نمود . این برهنه پایان که از برکت حماسه ها و شکوه آفرینی های مجاهدین راۀ آزادی به نام و نشان رسیدند و عزت و مقام یافتند که اکنون در سراشیبی از بد ترین حالت سقوطی قرار دارند ؛ در حالیکه ماندیلا ها چنان جایگاۀ پرعظمت خویش را در میان مردم خود حفظ کرده و استوار و پر وقار خود نمایی دارد که به گونۀ نمادی از شهامت و شجاعت در اوجی از ایثار و مردم داری و مردم پروری در قله های انسانیت تکیه نموده و در سکوی عشق انسان داشتن آبرومندانه و پر غرور نفس میکشد . مندیلا میگفت به هر میزانی که انسان نفرت دارد ، به همان اندازه محبت هم دارد . به باور او با به کار گیری محبت می توان بر نفرت های غلبه حاصل نمود و بستر خشن نفرت ها را با گل های روح انگیز محبت آذین بست .

دراین شکی نیست که گاندی ها و ماندیلا ها این متفکران  بزرگ اجتماعی زمان های خویش  که  هردو از پیش کسوتان مبارزۀ نافرمانی مدنی  بودند ، با مبارزات درخشان خود فلسفۀ عدم خشونت را به اوجش رساندند و بر روح جنبش های خشونت زدایانۀ ضد استعماری زمان خود نفس تازه یی دمیدند و مبارزات نهضتهای عدم خشونت بر ضد استعمار بریتانیا را وارد مرحلۀ تازه یی نمودند . هدف اساسی آنان  ازاین مبارزه کوبیدن پوزۀ اسعمار به شکل مسالمت آمیزش بود ؛ زیرا آنان دریافته بودند  که هرگز ممکن نیست تا ملیون ها انسان یک کشور یکبارۀ بوسیلۀ استعمار کشته شوند و یا روانۀ زندان گردند ؛ گرچه آنان به دژخیمی استعمار باور داشتند و میدانستند که استعمار برای رسیدن به هدف ناپاک خود از هیچ گونه جنایتی ابا نمی ورزد ؛ اما آنان چنان به رمز پیروزی فلسفۀ عدم خشونت باور داشتند که نیرومندی موفقیت آنرا فراتر از نیرنگ های استعماری دانسته و با تعبیر دیگری از غلبۀ خون بر شمشیر ، مقاومت منفی را به مثابۀ شمشیر برنده یی تلقی میکردند که توان مقابله با سیلاب های خونین استعمار را دارا است . باور آنان به فلسفۀ عدم خشونت به معنای سازش با استعمار و عقب گردی از مبارزه بر ضد آن نبودند . او این شیوۀ مبارزاتی را در جامعۀ آنروز هند بحیث یگانه راه شناخته بود ؛ اما این رویکرد آنان معنای تسلیمی کور کورانه در برابر تیغ استعمار را نداشت . از همین رو است که گاندی گفت : بدون خشونت سبب تسلیم افراد صاحب قدرت درمقابل قدرتمند تر از خود نشود باید این راه را برگزید اما اگر با خشونت بتوانند مقابل این وضعیت بایستند وتنها راه احقاق حق خشونت باشد بی هیچ تاملی باید سلاح برداشت من هرگز نمی‌پسندم که افراد شجاع بخاطر رعایت اصل عدم خشونت دربرابر نفوذ نیروهای ترسوی بد شاه فان تسلیم شوند و از آنها بترسند که مبادا خشونت ایجاد گردد. شجاعت فقط در خوب تیر اندازی کردن خلاصه نمی‌شود بلکه جلوگیری از مرگ وآماده سینه سپر کردن دربرابر گلوله دشمن هر دو از ابعاد شجاعت هستند.[۳] و

او تاکید میکرد که هرگاه میان ترس و خشونت گرفتار شدید ، در این میان خشونت را بر گزینید . هرگاه او در زمان تهاجم شوروی در افغانستان زنده می بود ، خشونت ها ، بیرحمی ها ، تجاوز ها ، به زندان افگن ها ، کشتار های جمعی بیرحمانه و ده ها گونه از این دست جنایت های شوروی را به چشم مشاهده میکرد . او ناگزیر به بستن دوسیۀ مبارزۀ نافرمان مدنی خود میگردید ؛ گرچه او با احترامی که به دین برهمنی داشت و به پاس این دین بر همه ادیان الهی ارج میگذاشت و تاکید میکرد که فلسفۀ عدم خشونت ریشه در اعماق ادیان بزرگ داشته و رویکرد والای پیامبران الهی در برهه های گوناگون تاریخی بوده است ؛ اما باز هم بخاطر افتادن انسان در پرتگاۀ ترس برای خود داری از خشونت ، خشونت را ناگزیری پنداشته و حتی آنرا در برابر مستبدان تاریخ یک امر مشروع  ومقدس می پندارد . او میدانست که خود داری از خشونت در برابر جباران بیرحم عین ترس و بزدلی است ؛ زیرا مضمون اصلی فلسفۀ عدم خشونت او را شجاعت و شهامت تشکیل میداد ؛ اما زمانیکه او شجاعت ها و رادمردی ها را به خطر میدید . مبارزۀ عدم خشونت را منتفی دانسته و دفاع از خود را امری مقدس می پنداشت تا مبادا نامردی ها و نامردمی ها در بدن جوانی ها و رادمردی ها خانه نماید . زمانیکه نیرویی به هر کیفیتی که باشد ، مجهز با سلاح برای نابودی حتمی انسانی می آید و او میداند که در معرض نابودی حتمی قرار دارد . در چنین حالی خشونت خود شجاعت است و در غیر آن منتظر ماند تا دشمن سر او را از تنش جدا نماید و آاه هم نگفته و با خود داری از خشونت دست ظالم را فشرده و بر او آفرین بگوید ؛ در حالیکه چنین رویکرد دفاع از خود را که یک امر انسانی و قانونی است ، به سوال بدل می کند و یک نوع ترس و بزدلی ها را در سرزمین عصیان ها وخیزش ها زرع مینماید ؛  زیرا با مواجه شدن با چنین حالتی سه راه وجود دارد یا با سلاح برای مقابله آماده شد یاتن به تسلیم داد و مرگ بزدلانه را پذیرا شد یا مواظب بود و پیش از حمله فرار نمود و انتظار مرمی دشمن را از عقب داشت ؛ در حالیکه این خود خلاف فلسفۀ شجاعت در متن تفکر فلسفۀ عدم خشونت است و رویکرد عدم خشونت در برابر چنین دشمن بیرحم خود خشونت زا و خشونت گستر است . دشمن جرئت می یابد تا با بی مبالاتی تمام دست به خشونت بیشتر بزند و صد ها انسان بیگناه  را به قربانی بگیرد . در این جا است که فلسفۀ عدم خشونت در جهشی دیگر ناگزیر به خشونت رو آورده و دست  شیطان را پیش از بلند شدن قطع نماید . این در حالی است که او میداند قصد نابودی حتمی او را دارد .

 






November 10th, 2013


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
علمي و معلوماتي